چرا ایران باید سلاح هستهای داشته باشد؟ | تحلیل متفاوت کنت والتز ؛ اگر ایران به دومین قدرت هستهای خاورمیانه تبدیل شود...
روزنامه جوان نوشت:
بحثها درباره تغییر دکترین هستهای ایران بیش از هر موقع دیگری گرم شده و در سایه تنشهای بیسابقه ایران با رژیم اسرائیل، حامیان هستهایشدن ایران بیش از قبل است. کنت والتز، رئالیست ساختاری جزو معدود نظریهپردازانی است که دیدگاههای او درباره اثرات ثبات بخش تسلیحات هستهای در دهه ۱۹۸۰ بحث برانگیز شده است.
والتز در مه ۲۰۱۳ درگذشت، ولی دیدگاههای او همچنان پراستنادترین آثار در سیاست بینالملل است. مقاله او با عنوان «Why Should Iran Get the Bomb» که ۱۵ ماه قبل از مرگش منتشر شده، جزو پرمناقشهترین مقالات اوست که در بالاترین سطوح سیاسی با بازخورد روبهرو شد.
با گذشت ۱۱ سال از انتشار این مقاله، فحوای آن به خصوص در وضعیت استراتژیک کنونی، همچنان حائز چشمانداز قابل توجه است. «جوان» با هدف غنای بیشتر ادبیات استراتژیک، ترجمه مقاله والتز را مجدداً منتشر میکند. مشخص است «جوان» مطالب مقاله را تأیید یا رد نمیکند.
بحران مربوط به برنامه هستهای ایران را میتوان به سه روش مختلف پایان داد؛ اول، دیپلماسی همراه با تحریمهای سنگین است که احتمال دارد ایران را متقاعد کند تا دستیابی به سلاح هستهای را کنار بگذارد، اما نتیجهگیری از این روش بعید است. سوابق تاریخی نشان داده کشوری که میخواهد سلاح هستهای داشته باشد، به ندرت از هدف خود منصرف میشود؛ ضمن اینکه مجازات یک کشور از طریق تحریمهای اقتصادی به طور قطع برنامه هستهای آن کشور را از بین نمیبرد. در این مورد، کرهشمالی را در نظر بگیرید که با وجود مجموعههای بیشمار تحریم و قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد، تسلیحات هستهای خود را ساخت. در چنین شرایطی، اگر تهران تشخیص دهد که امنیتش به داشتن تسلیحات هستهای بستگی دارد، بعید است که تحریمها نظرش را تغییر دهد. در واقع افزودن تحریمهای بیشتر در شرایط کنونی، میتواند باعث شود که ایران حتی آسیبپذیرتر شود و دلیل بیشتری داشته باشد تا به دنبال حفاظت از عامل بازدارنده نهایی باشد.
دومین راهکار احتمالی این است که ایران از آزمایش سلاح هستهای صرفنظر کند، اما ظرفیت ساخت و آزمایش آن را به سرعت توسعه دهد. در این صورت، ایران نخستین کشوری نیست که بدون ساخت بمب واقعی به برنامه هستهای پیچیده دست خواهد یافت. به عنوان مثال، ژاپن زیرساخت هستهای غیرنظامی گستردهای را در اختیار دارد و کارشناسان بر این باورند که این کشور میتواند در مدت زمان کوتاهی یک سلاح هستهای تولید کند. چنین قابلیتی ممکن است نیازهای سیاسی داخلی حاکمان ایران را با اطمینان دادن به تندروها برآورده کند که میتوانند از تمام مزایای داشتن بمب (مانند امنیت بیشتر) بدون جنبههای منفی (مانند انزوا و محکومیت بینالمللی) برخوردار شوند. مشکل این است که این قابلیت هم ممکن است آنطور که در نظر گرفته شده کارایی نداشته باشد.
ایالاتمتحده و متحدان اروپاییاش در درجه اول، نگران تسلیحات هستند، بنابراین ممکن است سناریویی را بپذیرند که در آن ایران دست از دستیابی به سلاح هستهای بردارد. با این حال، اسرائیل به وضوح اعلام کرده که ظرفیت غنیسازی قابل توجه ایران را به تنهایی تهدیدی غیرقابل قبول میداند. پس این احتمال وجود دارد که یک تعهد قابل راستیآزمایی از جانب ایران برای توقف دستیابی به سلاح، قدرتهای بزرگ غربی را راضی کند، اما حتی در این صورت هم اسرائیلیها ناراضی خواهند بود. اسرائیل از یک «سلاح هستهای بالقوه» چندان مرعوب نمیشود، بنابراین احتمالاً به تلاشهای مخاطرهآمیز خود برای از بین بردن برنامه هستهای ایران از طریق خرابکاری و ترور ادامه میدهد. این اقدام امکان دارد ایران را به این جمعبندی برساند که توانایی بازدارندگی (اش) ناکافی است و فقط ساخت سلاح هستهای میتواند امنیت مورد نظر را برای این کشور فراهم کند.
سومین راهکار احتمالی خروج از بنبست این است که ایران به مسیر فعلی خود ادامه میدهد و با آزمایش یک سلاح، به طور علنی به سلاح هستهای مجهز میشود. مقامات ایالات متحده و اسرائیل، چنین چیزی را غیرقابل قبول اعلام کرده و چنین راهکاری را اینطور ارزیابی کردهاند که ایران هستهای، یک چشمانداز منحصر به فرد، وحشتناک و حتی یک تهدید وجودی را ترسیم خواهد کرد. این زبان قدرتهای بزرگ است که از لحاظ تاریخی هر زمان که کشور دیگری شروع به تولید سلاح هستهای کرده، عصبانی شدهاند. با این حال تا الان هر بار که یک کشور با ورود به باشگاه هستهای توانسته راه خود را ادامه دهد، سایر اعضا همواره تغییر مسیر داده و تصمیم به همزیستی با آن گرفتهاند. در واقع، دولتهایی که به تازگی هستهای میشوند، با کاهش عدم تعادل در قدرت نظامی، عموماً ثبات منطقهای و بینالمللی بیشتری ایجاد میکنند.
انحصار هستهای منطقهای اسرائیل که در چهار دهه گذشته بهطور قابل توجهی دوام داشته، مدتها به بیثباتی در خاورمیانه دامن زده است. در هیچ منطقه دیگری از جهان یک کشور هستهای وجود ندارد که اینطور تنها و کنترل نشده باشد. به همین دلیل، زرادخانه هستهای اسرائیل و نه تمایل ایران برای در اختیار داشتن یک زرادخانه شبیه به آن بیشترین سهم را در ایجاد بحران کنونی داشته است. به هر حال، قدرت تمایل به تعادل دارد و نکته مهم درباره اسرائیل این است که مدت زمان زیادی برای شکلگیری یک متعادلکننده بالقوه در برابر تلآویو سپری شده است.
البته به راحتی میتوان درک کرد که چرا اسرائیل میخواهد تنها قدرت هستهای در منطقه باقی بماند و چرا مایل است از زور برای حفظ این موقعیت استفاده کند. اسرائیل در سال ۱۹۸۱، برای جلوگیری از به چالش کشیدن انحصار هستهای خود، عراق را بمباران کرد. این کشور در سال ۲۰۰۷ با سوریه نیز همین کار را کرد و اکنون در حال بررسی اقدامات مشابه علیه ایران است. همان اقداماتی که به اسرائیل اجازه داده در کوتاه مدت قدرت هستهای خود را حفظ کند، عدم تعادل را هم طولانی مدت کرده است که البته در بلندمدت ناپایدار خواهد بود. توانایی اثباتشده اسرائیل برای ضربه زدن به رقبای هستهای بالقوه که مجازاتی را هم به دنبال نداشته، دشمنانش را مشتاق کرد تا ابزارهایی برای جلوگیری از تکرار حملات مجدد (حمله) اسرائیل در اختیار داشته باشد. به این ترتیب، تنشهای کنونی به بهترین وجه نه به عنوان مراحل اولیه یک بحران نسبتاً اخیر هستهای ایران، بلکه به عنوان آخرین مراحل یک بحران هستهای چندین دههای خاورمیانه قلمداد میشود و فقط زمانی پایان مییابد که توازن قدرت نظامی برقرار شود.
ترسهای بیاساس
یکی از عواملی که باعث شده تا در مورد خطر ایران هستهای به شدت اغراق شود، این است که بحث درباره این موضوع به دلیل نگرانیهای نابجا و سوءتفاهمهای اساسی در مورد شیوه رفتار دولتها در ساختار بینالمللی تحریف میشود. اولین نگرانی برجسته زیربنای بسیاری از نگرانیهای دیگر این است که عده زیادی به این اعتقاد دارند، رژیم ایران ذاتاً غیرمنطقی است، اما سیاست ایران نه در اختیار «روحانیون دیوانه»، بلکه آیتاللههای کاملاً منطقی است که میخواهند مانند سایر رهبران (در قدرت) باقی بمانند. اگرچه رهبران ایران در لفاظیهای تحریکآمیز و نفرتانگیز افراط میکنند، اما تمایلی به خودتخریبی ندارند. این اشتباهی بزرگ از جانب سیاستگذاران در ایالات متحده و اسرائیل خواهد بود که تصوری خلاف این داشته باشند، اما این دقیقاً همان کاری است که بسیاری از مقامات و تحلیلگران امریکایی و اسرائیلی انجام دادهاند. غیرمنطقی نشان دادن ایران به آنها این امکان را داده است تا به این نتیجه برسند، منطق بازدارندگی هستهای در مورد جمهوری اسلامی صدق نمیکند و هشدار میدهند که اگر ایران به سلاح هستهای دست یابد، تردید نخواهد کرد که در اولین حمله، آن را علیه اسرائیل به کار گیرد، حتی اگر چنین اقدامی به قیمت انتقامجویی گسترده و خطر نابودی همه چیزهایی تمام شود که برای ایران ارزش دارد.
اگرچه نمیتوان از اهداف ایران مطمئن بود، اما به احتمال زیاد اگر ایران خواهان تسلیحات هستهای باشد، هدف این کشور تأمین امنیت و نه بهبود قابلیتهای تهاجمی خود (یا نابود کردن) خود است. ایران ممکن است سر میز مذاکره ناسازگار باشد و در برابر تحریمها سرکشی کند، اما همچنان در راستای حفظ امنیت خود عمل خواهد کرد. به عنوان مثال، رهبران ایران با وجود اخطارهای سرسختانه درباره اینکه ممکن است پس از اعلام تحریم نفتی اتحادیه اروپا در ژانویه این کار را انجام دهند، اما تلاشی برای بستن تنگه هرمز نکردند. ایران به وضوح به این نتیجه رسید که قصد ندارد اقدامی انجام دهد که مطمئناً واکنش سریع و ویرانگر امریکا به چنین اقدامی را به دنبال دارد.
حتی برخی از ناظران و سیاستگذارانی که میپذیرند رژیم ایران منطقی است، همچنان نگران هستند که سلاح هستهای این کشور را جسور کند و سپری را برای تهران فراهم کند تا بتواند تهاجمیتر عمل کرده و حمایتش از تروریسم را افزایش دهد. برخی از تحلیلگران حتی از این میترسند که ایران مستقیماً تسلیحات هستهای در اختیار تروریستها قرار دهد. مشکل این نگرانیها این است که با سابقه هر کشور دارای سلاح هستهای دیگر که به سال ۱۹۴۵ برمیگردد، تناقض دارند. تاریخ نشان میدهد که وقتی کشورها بمب (هستهای) به دست میآورند، حس آسیبپذیری در آنها افزایش مییابد و به این موضوع واقف میشوند که سلاحهای هستهایشان آنها را به یک هدف بالقوه در چشم قدرتهای بزرگ تبدیل میکند.
این آگاهی، دولتهای هستهای را از اقدام تهاجمی منصرف میکند. برای مثال، از میزان ستیزهجویی چین مائوئیست در سال ۱۹۴۶، پس از دستیابی به تسلیحات هستهای کاسته شد؛ ضمن اینکه هند و پاکستان هر دو از زمان هستهای شدن محتاطتر شدهاند. بنابراین، دلیل چندانی وجود ندارد که باور کنیم ایران این قالب را خواهد شکست. در مورد خطر انتقال این تسلیحات به تروریستها، هیچ کشوری نمیتواند سلاحهای هستهای را بدون احتمال بالای کشفشدن انتقال دهد؛ ضمن اینکه در این زمینه، تواناییهای نظارتی ایالات متحده، مانند توانایی ایالات متحده برای شناسایی منبع مواد شکافتپذیر، مانعی جدی خواهد بود. علاوه بر این، کشورها هرگز نمیتوانند رفتار گروههای تروریستی مورد حمایت خود را به طور کامل کنترل یا حتی پیشبینی کنند. زمانی که کشوری مانند ایران به توانمندی هستهای دست یابد، برای کنترل کامل بر زرادخانه خود هم دلیل خواهد داشت.
به هر حال ساخت بمب پرهزینه و خطرناک است و انتقال این سرمایهگذاری به طرفهایی که قابل اعتماد یا مدیریت نیستند، منطقی نیست. یکی دیگر از نگرانیهای رایج این است که در صورت دستیابی ایران به بمب، سایر کشورهای منطقه نیز از این روند پیروی کنند و این کار به یک مسابقه تسلیحات هستهای در خاورمیانه منجر شود، اما از عصر هستهای تقریباً ۷۰ سال میگذرد و تاکنون، ترس از گسترش سلاحهای هستهای بیاساس بوده است. اصطلاح «تکثیر» که به درستی تعریف شده، به معنای گسترش سریع و کنترل نشده است و نه تنها چنین چیزی رخ نداده، بلکه در واقع از سال ۱۹۷۰، ظهور کشورهای هستهای کاهش قابل توجهی داشته است. بر همین اساس، دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم که در عصر کنونی، این الگو تغییر کند. اگر ایران به دومین قدرت هستهای خاورمیانه از سال ۱۹۴۵ تا به امروز تبدیل شود، نشانههای چندانی درباره «آغاز یک فروپاشی» مشهود نخواهد بود. اسرائیل در دهه ۱۹۶۰ به بمب دست یافت آن هم در شرایطی که با بسیاری از همسایگان خود در حال جنگ بود و تسلیحات هستهای اسرائیل تهدیدی بسیار بزرگتر از برنامه امروز ایران برای جهان عرب محسوب میشد. اسرائیل اتمی در آن زمان مسابقه تسلیحاتی به راه نینداخت، بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که یک ایران هستهای در حال حاضر این کار را انجام دهد.
مطمئن باشید
در سال ۱۹۹۱، هند و پاکستان به عنوان رقبای تاریخی پیمانی امضا کردند که براساس آن، تأسیسات هستهای یکدیگر را هدف قرار ندهند. آنها به این جمعبندی رسیدند که بسیار نگرانکنندهتر از بازدارندگی هستهای دشمن، بیثباتی ناشی از چالشهای آن است. از آن زمان، حتی در مواجهه با تنشهای شدید و تحریکات مخاطرهآمیز، دو کشور وضعیت توأم با صلح را حفظ کردهاند. اسرائیل و ایران بهتر است این سابقه تاریخی را در نظر بگیرند و اگر ایران هستهای شود، اسرائیل و ایران در برابر همدیگر نقش بازدارنده را ایفا کنند؛ همانطور که قدرتهای هستهای همیشه این کار را کردهاند. هرگز یک جنگ تمام عیار بین دو کشور مجهز به سلاح هستهای رخ نداده است. زمانی که ایران از آستانه هستهای عبور کند، بازدارندگی اعمال خواهد شد، حتی اگر زرادخانه ایران نسبتاً کوچک باشد؛ ضمن اینکه هیچ کشور دیگری در منطقه انگیزهای برای دستیابی به توان هستهای نخواهد داشت و بحران کنونی سرانجام از بین خواهد رفت و منطقه به خاورمیانهای با ثباتتر از امروز تبدیل خواهد شد.
به همین دلیل، ایالات متحده و متحدانش برای جلوگیری از دستیابی ایرانیان به سلاح هستهای نیازی به چنین دردسری ندارند. دیپلماسی بین ایران و قدرتهای بزرگ باید ادامه یابد، زیرا خطوط باز ارتباطی باعث میشود که کشورهای غربی احساس بهتری برای تعامل با ایران هستهای داشته باشند. از طرفی، تحریمهای کنونی علیه ایران را میتوان لغو کرد. این تحریمها در درجه اول به شهروندان ایرانیآسیب میرسانند و هدف چندانی را تعقیب نمیکنند. مهمتر از همه، سیاستگذاران و مردم جهان عرب، اروپا، اسرائیل و ایالات متحده باید از این واقعیت آسوده خاطر باشند که تاریخ نشان داده، در جایی که توانمندیهای هستهای ظهور میکند، ثبات نیز وجود دارد. وقتی صحبت از سلاحهای هستهای به میان میآید، در دوران کنونی مثل همیشه، هر چه سلاح بیشتر باشد، احتمالاً وضعیت بهتر خواهد بود.